falehafez

  من که از آتش دل چون خم مي در جوشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
من کي آزاد شوم از غم دل چون هر دم
حاش لله که نيم معتقد طاعت خويش
هست اميدم که عليرغم عدو روز جزا
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
خرقه پوشي من از غايت دين داري نيست
من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم
گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
  مهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
تو مرا بين که در اين کار به جان مي کوشم
هندوي زلف بتي حلقه کند در گوشم
اين قدر هست که گه گه قدحي مي نوشم
فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
من چرا ملک جهان را به جوي نفروشم
پرده اي بر سر صد عيب نهان مي پوشم
چه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
 
تعبیر

در کاری گرفتار شده ای که تو را بسیار ناراحت کرده است.برای حل مشکل خود باید از اهلش که تجربه ای کافی در این زمینه دارد، تقاضای کمک کنی و با او به مشورت بپردازی.اگر بخواهی در آینده، یعنی در دنیای دیگر سعادتمند شوی،از حالا به فکر آن روز باش و افتادگی را پیشه کن.